H-A-W-X

نويسنده:نيما شاه صاحبي




H-A-W-X تلنگري بر پيکر يک ژانر قحطي زده

بازي هاي تام کلنسي (Tom Clancy) از قديم به شاخه هاي مختلفي تقسيم شده اند.
در گذشته وقتي يک بازي جدي از سري تام کلنسي اعلام مي شد، معمولاً دنباله اي براي سه عنوان بزرگ Ghost Recon, Splinter Cell يا Rain Bow Six بود. اما اخيراً دو عنوان نسبتاً جالب ديگر هم به اين مجموعه اضافه شده اند. اولي Endwar بود که با قابليت کنترل صوتي جالب خود توانست مطرح شود (هر چند که بازي جالبي از آب در نيامد) و دومي هم يک بازي پروازي به نام HAWX است که البته هنگام فرود روي باند تام کلنسي کمي زخمي شد!
HAWX نه تنها اولين بازي تام کلنسي در ژانر پرواز بلکه اولين عنوان در اين سري است که توسط استوديوي بخارست (روماني) يوبي سافت ساخته مي شود. ماجراي HAWX در آينده اي نه چندان دور (2014) رخ مي دهد.
شما در نقش کاپيتان کرنشاو (Crenshow) فرمانده اسکادران هوايي HAWX بازي مي کنيد . با اين حال او مدت زيادي در اين اسکادران دوام نمي آورد و پس از جدايي از نيروي هوايي ايالات متحده به استخدام يک سازمان امنيت خصوصي به نام آرتميس (Artemis) در مي آيد. جهان درگير يک جنگ بزرگ شده و در اين ميان آرتميس که يک کمپاني نظامي کوچک محسوب مي شود، فرصت را مغتنم مي شمارد و با تجهيز خود به پيشرفته ترين ادوات جنگي، يک حمله همه جانبه به آمريکا را پي ريزي مي کند.
شخصيت ماهم با فهميدن اين موضوع حس وطن پرستي اش گل مي کند دوباره به اسکادران HAWX مي پيوندد تا از کشورش در برابر تهاجم آرتميس دفاع کند.
خط داستاني، کليشه اي اما روي هم رفته براي يک بازي در اين سبک قابل قبول است و ارتباط هاي آن با داستان دو بازي Ghost Recon 2 و End War (که ماجراي بازي بين وقايع آنها رخ مي دهد) تا حدودي بر جذابيتش مي افزايد. اما شيوه روايتگري بازي چندان کارآمد نيست؛ وقايع عمدتاً از طريق توضيحات مختصر و ساده در هر مأموريت شرح داده مي شوند و ارتباط هاي تصويري با شخصيت هاي مهم داستان نيز به دليل عدم درگير کنندگي بصري نمي توانند به ملموس تر شدن دنياي بازي و جذاب تر شدن داستان کمک زيادي بکنند.
HAWX بيشتر يک تجربه آرکيدگونه از جنگ هوايي است تا يک شبيه سازي واقعي پرواز و شايد شبيه ترين عنوان نسل حاضر به آن Ace Combat 6 ساخته Namco باشد که سال 2007 روي X360 عرضه شد.
در حقيقت شباهت هاي اين دو بازي به هم غير قابل انکار است.ساختار مأموريت هاي هر دو بازي شما را در يک ميدان نبرد وسيع و به ظاهر باز قرار مي دهد؛ هر چند در اصل بيشتر از چند هزار متر آزادي عمل نداريد و در صورت ترک نقشه تاکتيکي هواپيماي شما منفجر خواهد شد. در اين محدوده چک پوينت هاي مشخصي دريافت مي کنيد و دايماً اهدافي به صورت از پيش تعيين شده به شما معرفي مي شود که هدف کلي نيز انهدام آن ها قبل از حرکت به سوي اهداف بعدي است. مسأله مهم در چنين بازي ها وجود تنوع کافي در مأموريت هاست؛ به طوري که روند بازي تا انتها جذابيت خود را حفظ کند و تکراري نشود.
البته اين قانوني است که در مورد همه بازي ها صدق مي کند؛ اما در اين نوع بازي هاي پروازي اهميت به مراتب بيشتري مي يابد، چون احتمال يکنواختي در آنها به دليل محيط هاي دايماً در حال گسترش و اهداف غالباً ساکن بيشتر از ساير بازي هاست. متأسفانه HAWX برخلاف AC6 در اين زمينه چندان خوب عمل نمي کند.
تأکيد بيش از اندازه روي مأموريت هاي اسکورتي و حفاظتي، آسيب قابل توجهي به ساختار گيم پلي بازي زده، به طوري که بخش اعظم 19 مرحله بازي شامل مأموريت هايي مي شود که طي آن ها بايد از يک يا چند واحد يا ساختار آسيب پذير دفاع کنيد.
هواپيماهاي ترابري و پايگاه هاي هوايي در بازي وجود دارند؛ اما عملاً غير قابل کنترل استفاده هستند و هيچ مأموريت سوخت گيري هوايي يا مأموريت هايي که نياز به مبارزه در ارتفاع هاي بسيار بالا داشته باشند، وجود ندارد. اگر من درست به ياد داشته باشم يکي از بازي هاي Ace Combat مأموريتي داشت که طي آن بايد حين دفاع از يک فرودگاه، روي آن فرود آمده و از نو تجديد سلاح مي کرديد. AC6 نيز با معرفي يک مأموريت جديد و متفاوت در وسط يکي از مراحل خود، شما را مجبور مي کرد به پايگاه برگرديد و سلاح تان را تعويض کنيد. کمبود چنين مأموريت هايي در HAWX واقعاً احساس مي شود.
گذشته از اين، گيم پلي بازي برخلاف AC6 تا حد زيادي سطحي به نظر مي رسد. همه چيز در قفل کردن روي اهداف و منفجر کردن آن ها خلاصه مي شود که البته لذت بخش است؛ اما با اين حال بازي به وضوح از کمبود عمق يا تنوع تاکتيکي در گيم پلي خود رنج مي برد و آرکيد بودن بازي نيز بهانه خوبي براي سطحي بودن گيم پلي آن نيست.
آخرين مسأله، هوش مصنوعي نه چندان قابل اعتماد هواپيماي کمکي (Wingman) است درحالي که هوش مصنوعي هواپيماهاي خودي در AC6 بسيار کارآمد بود.
در طول بازي اغلب مجبوريد با چندين واحد زميني، هوايي و دريايي به طور همزمان مبارزه کنيد و گاه تقريباً غير ممکن است که همه اين کارها را خودتان انجام دهيد. بنابراين چند هواپيما به کمک شما مي آيند که بدبختانه هميشه دستورهاي شمارا به نحو احسن اجرا نمي کنند.
درحقيقت بيشتر وقت ها ياخيلي دير عمل مي کنند يا کلاً دستورتان را ناديده مي گيرند. فارغ از اين ضعف ها، HAWX دو خصوصيت جديد و نسبتاً جالب را نيز به ژانر پرواز معرفي مي کند که تا حدي از AC متمايزش مي کنند. اولين خصوصيت، (ERS) Enhances Reality System نام دارد. ERS در اصل يک سيستم راهنماي الکترونيکي است که در صورت فعال شدن، مسير پروازهاي بهينه را به شما نشان مي دهد. هر وقت در تيررس يکي از هواپيماهاي دشمن قرار داريد يا توسط يک موشک تعقيب مي شويد، مي توانيد يک دکمه را فشار دهيد تا يک سري دروازه هاي مثلثي شکل مجازي در مقابل هواپيماي شما ظاهر شوند. با عبور از اين دروازه ها تقريباً مي توانيد مطمئن باشد که درست از پشت هواپيماي دشمن سر در مي آوريد يا با موفقيت از موشک تعقيب کننده جاخالي مي دهيد. اين خصوصيت به قدري خوب عمل مي کند و کاربردش آن قدر ساده است که گاهي اوقات مثل يک حقه به نظر مي رسد و بازي را بيش از حد آسان مي کند. بنابراين بهتر است بازيبازهاي حرفه اي تا حد ممکن از کاربرد آن (مگر در مواقع ضروري) پرهيز کنند. با اين حال ERS تجربه پرواز را براي بازيبازهاي آماتور را راحت تر و لذت بخش تر مي کند و از اين جهت ارزشمند است.
اما خصوصيت دوم برخلاف ERS مد کمکي (Assistant Mode) هواپيما را غير فعال مي کند. به دنبال آن نشانگر (HUD) هواپيما ناپديد مي شود و زاويه دوربين نيز به يک حالت سوم شخص دوردست تغيير مي کند که همواره دشمن را در ميدان ديد شما نگه مي دارد. در اين حالت مي توانيد چرخش ها و مانورهاي آزادانه تري انجام دهيد؛ اما در عوض ريسک سقوط هواپيما افزايش مي يابد. هر چند روي کاغذ، اين خصوصيت سودمند به نظر مي رسد، اما در عمل بيشتر مضر است. به دليل اين که دوربين ديگر مستقيماً پشت هواپيما شما قرار ندارد، و قابليت مذکور بيشتر مثل پرواز با يک هواپيماي ريموت کنترلي است تا يک جت جنگنده. زوايه دوربين هميشه به يک سمت منحرف مي شودو اغلب اوقات شما نمي فهميد هواپيمايتان به کدام جهت مي رود که فقط حس سردرگمي شما را بيشتر مي کند.
ديگر بازي اين استوديو يعني Blazing Angels از رويکرد مشابهي در مبارزات هوايي استفاده مي کرد؛ اما با تمرکز دوربين روي حريف و امکان هدايت هواپيما به سمت هدف، آنرا بهتر اجرا کرده بود. در حالي که HAWX اين کار را انجام نمي دهد و در نهايت باعث مي شود بازيبار خودش را جدا از هواپيماي تحت کنترلش حس کند. عدم تمرکز دوربين روي حريف سبب مي شود قفل کردن روي هدف در اين حالت سخت تر شود. با اين حال هر چند اين قابليت در گيم پلي کارآمدي لازم را ندارد؛ اما از بعد بصري مي تواند صحنه هاي سينمايي زيبايي را خلق کند که به جذابيت نبردهاي هوايي مي افزايند.
علاوه بر دو نوآوري ذکر شده، بازي نقاط قوت و برجسته اي نيز دارد. HAWX يک بازي بسيار سرراست، عاري از پيچيدگي با کنترلي فوق العاده و روان و آسان است و کاملاً واضح است. سازنده به اين مسايل توجه خاصي کرده است. بازي برخلاف AC هيچگاه به طرز ديوانه واري سخت نمي شود ( هر چند شايد به اندازه کافي نيز چالش برانگيز نباشد). صفحات لودينگ براي يادآوري نکاتي که در مأموريت ها بايد به آنها توجه کنيد به کار مي روند و مناطقي را که بايد از آن ها اجتناب کنيد نه تنها روي نقشه داخل بازي بلکه حتي روي خود ميدان نبرد به وضوح مشخص مي شوند که به ميزان قابل ملاحظه اي از آزاردهنده شدن مأموريت هاي پيچيده تر مي کاهد چون مي توانيد عيناً فاصله خود را از منطقه خطر مشاهده کنيد. در بخش چندنفره، HAWX حرف چنداني براي گفتن ندارد، بنابراين راجع به آن صحبت نمي کنيم. به لحاظ بصري HAWX هم مي تواند درگير کننده باشد و هم مشمئز کننده!
اکثر نقشه هاي بازي از روي تصاوير ماهواره اي بازي سازي شده اند و به همين دليل وقتي بر فراز آن ها پرواز مي کنيد خيلي شبيه به مناظر واقعي به نظر مي رسند. انفجارها و جلوه هاي دود و موشک ها اگر چه اندکي اغراق آميز، اما بسيار زيبا هستند (با اين حال به پاي همين جلوه ها در AC6 نمي رسند). مدل هاي هواپيماها نيزخوب کار شده و مخصوصاً داخل کابين آنها با جزئيات زياد طراحي شده است. اما همانند AC6 وقت به سطح زمين نزديک مي شويد بافت هاي بسيار بي کيفيت ساختمان ها و آبجکت هايي که صرفاً اسپرايت هاي مسطح هستند بدجوري توي ذوق مي زنند. شايد اين ضعف در صورتي که خيلي نزديک زمين نشويد به چشم نيايد؛ ولي متأسفانه اهداف زميني بسياري از مأموريت ها وجود دارند که شما را مجبور مي کنند، زشتي هاي بازي را هم تحمل کنيد. مرحله لس آنجلس در هنگام شب با نورپردازي استاتيک بسيار بد جلوه مي کند و مرحله شيکاگو هم از همان بافت ها و ساختمان هاي بي کيفيت رنج مي برد؛ اما توکيو و ريودوژانيرو بهتر از کار درآمده اند و از نورپردازي و مدل سازي هاي مناسب تري بهره مي برند.
خوشبختانه صداي بازي از هر لحاظ عالي است. موزيک هاي مناسب، انفجارهاي مهيب، غرش طبيعي موتور جت ها و ارتباط هاي صوتي هيجان انگيز بين اعضاي اسکادران به جذابيت هر چه بيشتر بازي کمک زياد مي کنند.
HAWX شايد به نوعي زخم خورده استاندارهاي بالايي باشد که به وسيله عناوين ديگر تام کلنسي پايه گذاري شده اند و توقع ما را از بازي هاي اين سري بالا برده اند.
بازي هايي نظير Ghost Recon موفق شده اند يک نوع تعادل ميان سرگرم کننده بودن و در عين حال چالش برانگيز بودن برقرار کنند و اين همان چيزي است که HAWX موفق به انجامش نشده است. با اين حال HAWX را به خاطر آن چه که هست بازي کنيد نه براي آنچه که مي خواهيد باشد يا آن چه که مي توانست باشد؛ در اين صورت با يک بازي بسيار لذت بخش روبرو خواهيد شد.
منبع: نشريه بازي رايانه اي - شماره 29